رامسر شهر دریا وجنگلTourism City
شهر من تو را آنچنان که باید آباد می خواهم-آرزوی حضور شاد و پر امید شمادر جهان مجازی
روزهای جشن در زمان های گذشته



https://anariran.com/mag/wp-content/uploads/2022/04/celebrations-ancient-iran-anariran.jpg
مروری بر جشن های سال در گذشته
محمد ولی تکاسی- mwtokasi@yahoo.com
بخش كردن ماه به چهار هفته در ايران ، از دوران اسلام است و شنبه و يكشنبه و دوشنبه و …;ناميدن روزهاي هفته ، از زمان رواج آن.
شنبه، واژهاي است سامي و درآمده به زبان فارسي و در اصل شَنْبَدْ.
منوچهري دامغاني گويد: به فال نيك به روز مبارك شنيد نبيد گير و مده روزگار خويش به بد در ايران باستان ، سال دوازده ماه بود و ماه سي روز. يك سال 360 روز داشت و هر سال 5 روز و اندي كمتر از يك سال خورشيدي درست. اين پنج روز در پايان سال افزوده ميشد و اندي آن پس از گذشتن هر يك صد و بيست سال ، بصورت يك ماه در آخر دوازده ماه سال. يعني پس از هر صد و بيست سال ، يك بار سال سيزده ماه داشت. پنج روز « اندرگاه » يا « وَهيجَك » يا « گاه » خوانده مي شدو بعد در فارسي به « پنجة دزديده » و در عربي به « خمسة مسترقه » معروف شد. هر ماه ايراني نامي از ايزدان و فرشتگان داشت و هر روز از هر ماه هم نامي ويژه خود. فروردين و ارديبهشت و خرداد و امرداد و … نام ماهها بود. هرمزد و بهمن و ارديبهشت و… به ترتيب نام روزها .روزي كه نام آن با نام ماهش برابر مي افتاد آن روز ، روز جشن بود و شادماني. فروردگان ، ارديبهشتگان ، خردادگان ، تيرگان ، امردادگان ، شهريورگان ، مهرگان ، آبانگان ، آذرجشن ، دي جشن ، بهمنگان و مردگيران يا مژده گيران جشن هاي دوازدهگانه سال بود از جهت برابر افتادن نام ماه با روز. نوروز ، سده ، جشن نيلوفر ، خرم روز ، آبريزگان و گاهنبارها و … هم جشن هاي ديگري از گاه شماري كهن بود. به جز فروردگان ـ روز فروردين از ماه فروردين جشن ديگري نيز به همين نام ، به مدت ده روز از بيست و پنجم اسفند ماه تا پايان پنج روز « اندرگاه» گرفته مي شد. ايرانيان در اين فروردگان جامههاي نو مي پوشيدند و آتش مي افروختند و به دخمههاي مردگان و آتشگاها مي رفتند و خداي بزرگ ، اهورمزدا ، را نيايش مي كردند و مي پنداشتند كه در اين دهه ، فروردها [2] (فروهرهاي) درگذشتگان از آسمان به زمين فرود مي آيند و به خانههاي خود مي روند. در دوره اسلامي بيشتر جشن هاي باستاني ايران فراموش شد و جشن هايي ديگر جاي آنها را گرفت. جشن هايي هم كه از دوره باستان بازماند ، با گرويدن ايرانيان به دين اسلام و دگرگوني ذوق و انديشه ايشان ، آيين آنها كمابيش رنگ برگرداند و دگرگرنيهايي يافت و با آيينهاي غير ايراني آميخت و به صورتي ديگر و گاه زيرنامهايي ديگر آشكار شد. يكي از اين گونه جشن ها ، جشني است كه در شب چهارشنبه آخر سال ، پيش از فرا رسيدن نوروز و بهار ، با مراسمي خاص برگزار مي شود و به نام « شب چهارشنبه سوري » معروف است. واژه « سور» و « سوري» در ادبيات فارسي به معناي « مهماني » و « جشن » و رنگ « سرخ » و … بكار رفته است. ناصر خسرو مي گويد: در سور جهان شدم و ليكن بس لاغر بازگشتم از سور زين سور ز من بسي بتر رفت اسكندر و اردشير و شاپور گر تو سوي سور ميروي رو روزت خوش باد و سعي مشكور مسعود سعد مي گويد: وقت گل سوري خيز اي نگار بر گل سوري مي سوري بيار « سور » در شعر ناصر خسرو ، مهماني و « سوري » در شعر مسعود سعد ، سرخ معني مي دهد. در گويش امروزي تهران « سور» به معناي « جشن » و « مهماني » بكار مي رود. به معناي جشن در « ختنه سوران » و به معناي مهماني در « سور دادن ». در برخي از گويشهاي ايراني نيز چون كردي ، « سور» معني سرخ مي دهد. پس به اعتباري ميتوان گفت كه چون در شب چهارشنبه آخر سال آتش مي افروزند و با بوتههاي آتش زده ، دل تيره و تار شب را روشن و سرخ فام مي كنند ، از اينرو آن شب را « سور» ناميدهاند. يعني شب چهارشنبه سرخگين و آتشين. يا اگر « سور » را به معني جشن بگيريم يعني چهارشنبهاي كه با جشن و شادي همراه است. از دورترين زمان برگزاري اين جشن و چگونگي آيين و شيوة قديمي آن آگاهي بسيار درستي در دست نيست. تنها نوشتة كهني كه از اين جشن به اشاره نام مي برد و پيشينة آنرا مي نمايد ، كتاب « تاريخ بخارا » است. اين كتاب آنجا كه سخن از « خانه هاي پادشاهان كه به بخارا بوده » به ميان مي آورد ، اشاره به « شب سوري » مي كند و مي گويد: «چون امير رشيد ( عبدالملك بن نوح بن نصر احمد بن اسماعيل ساماني ) از ستور بيفتاد و بمرد ، در شب غلامان به سرا اندر آمدند و به غارت مشغول شدند. خاصگان و كنيزان منازعت كردند و سراي را آتش زدند تا همه بسوخت در وي هر چه ظرايف بود از زرينه و سيمينه همه ناچيز شد ، و چنان شد كه از بناها اثري نماند. و چون امير سديد منصور بن نوح به ملك بنشست ، اندر ماه شوال سال به سيصد و پنجاه به جوي موليان ، فرمود آن سرايه ها را ديگر بار عمارت كردند و هر چه هلاك و ضايع شده بود بهتر از آن به حاصل كردند. آنگاه امير سديد به سراي بنشست. هنوز سال تمام نشده بود كه چون شب سوري چنانكه عادت قديم است آتشي عظيم افروختند ، پاره اي آتش بجست و سقف سراي در گرفت ، و ديگر باره جمله سراي بسوخت و امير سديد هم در شب به جوي موليان رفت تا هم در آن شب خزينه و دفينه همه را بيرون ببرد » از نوشتة تاريخ بخارا چنين برميآيد كه در سده چهارم هجري قمري ، در ايران جشني معمول بوده كه « شب سوري » ناميده مي شده و با آتش افروزي و آتش بازي و شادماني همراه بوده است ونيز « از عادات قديم » ايرانيان مي بوده. بنظر مي رسد كه جشني كه هم اكنون در شب آخرين شب چهارشنبه سال به نام « شب چهارشنبه سوري» برپا مي شود دنبالة همان جشني مي باشد كه مؤلف كتاب تاريخ بخارا از آن به « شب سوري » ياد نموده. علت برگزاري اين جشن در شب چهارشنبه: عربها روز چهارشنبه هر هفته را مانند روز سيزده هر ماه نحس و بد شگون مي دانستند. جاحظ در كتاب « المحاسن و الاضداد » به تنگي و نحسي آن اشاره كرده و مي نويسد: « و الاربعاء يوم ضنك و نحس » اين اعتقاد عربي در زمان حكومت تازيان در ايران ، در انديشة ايرانيان راه يافت و از آن روزگار تاكنون ايرانيان هم مانند عربها چهارشنبه را بدشگون و شوم پنداشته و از آن و بلاهاي آن سخت پرهيخته اند و رو به جشن و شادماني و پايكوبي آورده اند. منوچهري دامغاني مي گويد: چهارشنبه كه روز بلاست باده بخور به ساتگين مي خور تا به عافيت گذرد از اينرو ميتوان دريافت كه ايرانيان نو مسلمان صدر اسلام ، براي اين كه شومي و نحسي چهارشنبه آخر سال را ـ كه از هر چهارشنبه ديگر بدشگونتر بوده است ـ از خود دور كنند ، شب پيش از آن را جشن ميگرفتند و آتش مي افروختند و به آيين و رسمهاي باستاني و ايراني خود به ترانهخواني و پايكوبي و دست افشاني مي پرداختند. شايد هم براي از ميان نرفتن و فراموش نشدن آيين « فروردگان » ( جشن ده روزه پايان سال ) آنرا در چنين شبي با مراسم خاص و زيبايي برگزار مي كردند. آيين شب چهارشنبه سوري : در اين روزگار آيين شب چهارشنبه سوري در سراسر خاك ايران با شور و شكوهي فراوان و كم و بيش با رسم و شيوه اي خاص و يكسان گرفته مي شود. در اين گفتار جالبترين رسمهاي مخصوص اين شب را كه پاره اي از آنها ديگر ترك يا فراموش شده ياد خواهيم كرد: بوته افروزي ـ پيش از پريدن آفتاب از لب بام خانهها ، هر خانواده بوتههاي خار و گزني را كه از پيش فراهم كردهاند روي بام يا زمين حياط خانه ، در سه يا پنج يا هفت «گُله» كُپه مي كنند. با پريدن آفتاب و نيم تاريك شدن آسمان ، زن و مرد و پير و جوان گرد هم جمع مي آيند و بوتهها را آتش مي زنند. در اين هنگام از بزرگ تا كوچك هر كدام سه بار از روي بوتههاي افروخته مي پرند و در هر بار چنين مي خوانند: « زردي من از تو ـ سرخي تو از من ». [4] بوته ها كه سوخت و خاكستر شد ، زني خاكستر آن را در « خاك انداز » جمع ميكند و آنرا از خانه بيرون مي برد و در سر چهار راه مي ريزد. در بازگشت به خانه، در خانه را سخت مي كوبد. كسي از درون خانه مي پرسد: كيه؟ او ميگويد: منم مي پرسد: از كجا آمدهاي؟ ميگويد: از عروسي مي پرسد: چي آوردهاي؟ مي گويد: تندرستي. در اين هنگام در خانه را به رويش مي گشايند و همراه او تندرستي را براي يك سال به درون خانة خود مي آورند. فالگوش نشيني ـ آسمان كه تاريك شد و شناسايي مردم دشوار. زنان و دختراني كه آروزي شوهر كردن دارند ، يا آرزوي زيارت و چيزهاي ديگر ، نيت مي كنند و از خانه بيرون مي روند و در سر راه و گذر مردم يا سر چهار سو مي ايستند يا مي نشيند و بي آن كه شناخته شوند گوش به سخنان رهگذران مي سپارند. نيك و بد سخن رهگذران براي فالگوش نشينان فال است. اگر نخستين رهگذراني كه از برابر آنها مي گذرند ، سخنان دلنشين و شاد بگويند، برآمدن حاجت و آرزوي خود را حتم مي دانند. اگر سخنان تلخ و اندوهزا بگويند ، رسيدن به مراد و آرزوي خود را ممكن نخواهد دانست. قاشق زني ـ زنان و دختران آرزومند و حاجت دار ، قاشقي با كاسه اي مسين بر ميدارند و شب هنگام در كوچه و « پس كوچه » به راه مي افتند. در برابر در هفت خانه خاموش و بي سخن ، قاشق را پي در پي بر كاسه مي زنند صاحب خانه كه با چنين رسمي آشناست و مي داند « قاشق زنان » چه مي خواهند ، چيزي در كاسة آنان مي گذارند. اين چيز ممكن است پول باشد يا شيريني و آجيل و برنج و بنشن يا چيزهاي ديگر. « قاشق زنان» اگر در قاشقزني چيزي بدست نياوردند از برآمدن آرزو و حاجت خود نااميد خواهند شد. بخت گشايي – تهرانيها براي گشودن بخت دختران « در خانه مانده » « بخت بسته»، درشب چهارشنبه آخر سال كارهايي ميكردند كه سخت به سودمندبودن آنها باور داشتند. مثلاً: _ پس از بوته افروزي ، زني « نيم سوزي » از زير ديگ پلوي شب چهارشنبه برميداشت و با آن در پي دختر « در خانه مانده » مي كرد و او را از خانه بيرون مي راند. _ پيش از « آفتاب غروب » زني به دباغخانه ميرفت و جامي از آب آن برميداشت و به خانه ميبرد و آن را در « تنگ غروب » روي سر دختر « ترشيده » ميريخت. _ زني پيشِ دامنِ پيراهنِ دختر بخت بسته را بر مي چيد و با چاك پايين يقهاش با قفلي مي بست. شب هنگام او را به سر چهار راه مي برد و مي ايستادند. دختر خاموش مي ايستاد و زني كه همراه او بود كليد قفل را به يكي از مردان رهگذر – البته بيشتر مردان جوان – مي داد و از او ميخواست تا قفل بستة جامة دختر را باز كند. جوان اگر در خواست زن را مي پذيرفت و قفل جامة دختر را مي گشود ، به عقيده ايشان بخت دختر باز مي شد و بختِ « گشايندة قفل » بسته. _ تا چندين سال پيش ، زنان سياه بخت و دختران بخت بسته براي سفيد بختي و گشايش بخت خود به ميدان ارك تهران ، كه در آن توپي بنام « توپ مرواريد »گذاشته شده بود، مي رفتند و نيت مي كردند و روي توپ مي نشستند يا از زير لوله آن ميگذشتند. گاهي هم زنان حاجتمند براي رسيدن به مراد و برآمدن آرزو ، تكه پارچه اي را به توپ « دخيل » مي بستند. [5] _ دختر يا زنِ بخت بسته براي گشايش بخت خود ، گوشهاي از چادر يا دامن يا پيراهن يا چهار قد خود را گره مي زد و به سر چهارسو يا گذر مي رفت و مي ايستاد و از نخستين رهگذري كه از برابرش مي گذشت ، درخواست مي كرد تا گره جامهاش را بگشايد. _ تنگِ غروب شب چهارشنبهسوري دختر يا زنِ كاربسته و « سياه بخت » ، براي خريدن « كُندر» و « وِشا » و اسپند به سه دكان رو به قبله مي رفت. از دكان اول و دوم اين سه چيز را تقاضا مي كرد ولي تا فروشنده سرگرم آماده كردن آنها مي شد ، از دكان بيرون مي رفت و مي گريخت. سرانجام كندر و وشا و اسپند را از دكان سوم مي خريد و به خانه ميبرد و براي گشودن بخت و كار خود دود مي كرد. كوزه شكني – تا چندين سال پيش كه در ميدان ارك تهران نقارهخانهاي بود ، زنان تهراني به آنجا مي رفتند و كوزة نو و آب نديدهاي را از بالاي سر در نقارهخانه به زمين مي افكندند و مي شكاندند. زناني هم كه نمي توانستند به ميدان ارك بروند كوزه را از سر بامِ خانة خود به زمين مي انداختند اين زنان چنين ميپنداشتند كه قضا و بلايي را كه در كوزه كردهاند با دور انداختن و شكاندن آن از ميان خواهند برد و براي مدت يك سال قضا و بلا را از خانواده خود دور خواهند كرد. فال گرفتن با كوزه – زنان و دختران جوان گردهم فراهم مي آمدند و كوزة دهانگشادة كوچكي را در ميان خود مي گذاشتند و هر يك چيزي را بنام خود نشان مي گذاشتند و در كوزه مي انداختند. زني هم چند تكه كاغذ « تا شده » را كه به روي هر يك از آنها غزلي از حافظ نوشته شده بود در كوزه مي افكند. آنگاه دختر نابالغي دست در كوزه مي كرد و كاغذي را با يكي از نشانهها بيرون مي آورد. در اين هنگام زني از ميان آنها كاغذ را باز ميكرد و غزل آن را مي خواند. معناي اين شعر پاسخ نيت و فال دختر يا زني بود كه نشانهاش با كاغذ از كوزه بيرون آمده بود. باطل كردن سحر و جادو – براي باطل كردن سحر و جادو از خانه و گشايش كار « قلياب » يا « قلياب سركه » درست مي كردند و آن را در چهار كُنج خانه و اتاق و سر در كوچه مي پاشيدند و مي گفتند: هر كس كرده جادو عادل – من مي كنم جادو باطل. پختن آش ابودردا و آش بيمار – خانوادههايي كه بيمار يا حاجتي داشتند براي برآمدن حاجت و بهبود يافتن بيمارشان نذر ميكردند و در شب چهارشنبه آخر سال « آش ابودردا » و آش بيمار 13 مي پختند و آن را اندكي به بيمار مي خوراندند و بقيه را هم درميان فقرا پخش مي كردند. گذراندن كودك نحس از زير نقارخانه - براي بريده شدن « غَش » و « ريسه » كودك شير خوار و از ميان بردن « نحسي » اش ، او را به ميدان ارك مي بردند و سهبار از زير نقارهخانه و لولة توپ مرواريد مي گذراندند. همچنين در كوزهاي گندم مي ريختند و آن را بر زمين مي زدند و مي شكاندند تا گندمش روي زمين پخش بشود و پرندگان آن را بخورند. تقسيم آجيل چهارشنبه سوري – زناني كه نذر و نيازي كرده بودند در شب چهارشنبة آخر سال ، آجيلي هفت مغز بنام « آجيل چهارشنبه سوري » از دكان رو به قبله مي خريدند و پاك مي كردند و ميان خويش و آشنا پخش مي كردند و ميخوردند. [6] – آقاي دكتر محمد مقدم واژه « شنبه » را فارسي و به معناي « نيم شب » دانسته است. براي آگاهي بيشتر نگاه شود به مقالة ايشان تحت عنوان « چهارشنبه سوري » در مجله دانشكدة ادبيات ، شماره 3، سال 5. – نام هر يك از روزهاي «اندرگاه» به ترتيب چنين است: اَهُنَد ْ، اَشْنَد ْ، اسفندارمذ ، اَخْشَتَرْ ، َوِهشْت و شت. – نام سي روز ماه ايراني به ترتيب چنين است: هرمز ، بهمن ، ارديبهشت ، شهريور ، اسفندارمذ ، خرداد ، امردا د، دي به آذر ، آذر ، آبان ، خور ، ماه ، تير ، جوش ، دي به مهر، مهر، سروش ، رشن ، فروردين ، بهرام ، رام ، باد ، دي به دين ، دين ، ارد، اشتاد ، آسمان ، زامياد ، مار اسفند ، انيران. – نوزدهمين روز از فروردين ماه . – تهرانيها عقيده دارند كه در شبهاي جمعه مردگان آزادند ، و روح هر يك از آنها به خانه هاي خود باز مي گردند. از اين رو در شبهاي جمعه چراغ خانه را زودتر از شبهاي ديگر و پيش از « آفتاب زردي » روشن مي كنند. همچنين درميان روستاييان و كوه نشينان پاره اي از نقاط مختلف مازندران جشني به نام « بيستِ شش » در شب و روز بيست و ششم « نوروز ماه » ( چهارمين ماه از گاه شماري ويژة مازندراني ها كه به نام « فُرس قديم » خوانده مي شود. ) برگزار مي شود كه بازماندة جشن باستاني « فروردگان » است. از رسمهاي معروف شب بيست و شش يكي « سو» نهادن ( سو: چوبي است كه بر يك سر آن « جُل » آغشته به نفت يا هر مواد سوختني ديگر بسته و افروختهاند ) بر سر مزار درگذشتگان و بر سر چشمهها و سقاخانه و مسجد و تكيه و درگاهِ خانههاست. ديگر پختن شير برنج يا خوراكهاي ديگر و پخش كردن آن درميان مردم براي آمرزش روان مردگان است. از مراسم روز بيست و شش ، رفتن به زيارتگاه و جشن گرفتن و شادي كردن و خيرات براي آمرزش اموات است. براي اطلاع از تقويم مخصوص و جشن هاي باستاني مازندرانيها نگاه كنيد به مقاله اي از اين نويسنده زير عنوان يادداشتي دربارة: « گاه شمار ي و چند جشن در مازندران » مجله پيام نوين شماره 7- سال 1345. – اين كتاب را ابوبكر محمد بن جعفر نرشخي (348-276) در نيمة نخست سده چهارم هجري قمري به زبان عربي و به نام امير حميد ابو محمد نوح بن نصر ساماني (پادشاهي او 343- 331) نوشته است. كتاب نرشخي را يك بار ابو نصر احمد قبادي در آغاز سده ششم هجري با برداشتن پاره اي از مطالب آن و افزودن مطالبي ديگر بر آن به فارسي برگرداند و بار ديگر محمد بن زفر بن عمر اين كتاب برگردانده شده را در سال 574 كوتاه و فشرده كرد و به صورت كتابي در آورد كه اكنون در دست است. – تاريخ بخارا ، تصحيح مدرس رضوي ، چاپ تهران ، سال 1317، صفحه 32. – المحاسن و الاضداد ، چاپ مصر ، صفحه 277. – بعضي از مردم شهرها و دهات ايران جشن چهارشنبه آخر سال را به مختار ثقفي نسبت ميدهند و ميگويند چون در يك چنين روزي مختار بر دشمنان خاندان حسين بن علي پيروز آمد و همه آنها را كشت و آن را جشن گرفتند و از آن پس مسلمانان ايران همه ساله شب چهارشنبه آخر سال را به بزرگداشت آن روز جشن مي گيرند و شادي مي كنند و آتش مي افروزند. - « توپ مرواريد » توپي بود كه در سال 1233 هجري قمري به زمان پادشاهي فتحعليشاه قاجار ، بوسيله « اسماعيل اصفهاني» ساخته شده بود. اين توپ ميان مردم تهران به « توپ نادري » هم مشهور بود. – براي درست كردن قلياب يا قلياب سركه ، تكهاي از قلياي خشك را در هاون برنجين مي انداختند و هفت دختر نابالغ همسايه را فراميخواندند تا آن را بكوبند و با آب يا سركه بسايند و در هم آميزند . اين هفت دختر در هنگام كوبيدن قلياب دستهاي خود را از ميان دو پا در مي آوردند. - « آش ابودردا» را مانند آش رشته مي پختند و تكهاي از خمير را به ريخت مرد و زني (يعني ابودردا و زنش) درست مي كردند و در آش مي انداختند. 13-« آش بيمار » يا «آش امام زين العابدين » مانند آش هاي معمولي ولي از بار و بنشي كه از قاشق زني به دست آمده ، يا از موادي كه از پول به دست آمده از قاشق زني فراهم شده بود درست مي كردند . 14- هفت مغز : پسته ، فندق ، بادام ، توت خشك ، خرما ، نخودچي و كشمش. نشریه هنرومردم دوره5،ش 53 و 54 ( اسفند 45 و فروردين 46 ): ص2-6
انتشار و فروش کتاب " رامسر در آینه ی گردشگری (راهنمای تورگردی)"

https://s32.picofile.com/file/8478637484/%D8%B1%D9%88%DB%8C_%D8%AC%D9%84%D8%AF_%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8_%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%B4%DA%AF%D8%B1%DB%8C_%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C_%D8%AA%D9%88%D8%B1%DA%AF%D8%B1%D8%AF%DB%8C.jpg
پیشگفتار
"قُلْ سِیرُواْ فِی الأَرْضِ ثُمَّ انظُرُواْ كَیفَ كَانَ عَاقِبَه الْمُكَذِّبِینَ"
﴿سوره الانعام، آیه 11)
رامسر، از غربی ترین شهرستان های استان مازندران است. این شهر مقصد مناسبی برای استفاده همزمان از اکوسیستم های متنوّع جنگل، کوه و دریا همراه با اَماکن مقدّس مذهبی، قلعه های تاریخی، موزه ها و توریسم سلامت برای گردشگران داخلی و خارجی است. رامسر، سوّمین شهر پرباران کشور بعد از انزلی و بابلسر می باشد .چای، برنج، گل گاوزبان، مرکبات و فندق از مهمّترین محصولات کشاورزی و باغی آن هستند. این خطّه سرسبز از کشور ایران دارای مردمی خونگرم، پرتلاش و مهمان نواز است که با لهجه شیرین گیلکی صحبت کرده و به کار کشاورزی و دامپروری بیشتر در روستاها و حومه شهرها می پردازند. ساخت و سازهای شهری به سبک اروپایی از سال 1312 شمسی به بعد چهره جدیدی را برای آن رقم زد تا آنجا که هم اکنون یکی از بهترین شهرهای گردشگری در ایران و جهان به شمار می رود.
رامسر دیروز، دارای تاریخی درخشان و طبیعتی بسیار شگفت انگیز برگرفته از ساحلی زیبا، رودهای پرآب، جنگل های انبوه، مراتع سرسبز و کوهستان های پر برف در فصول سرد سال بود.
رامسر امروز، با ساخت و سازهای شهری و خیابان کشی از سال 1312 گسترش و توسعه یافت از این به بعد علیرغم ایجاد زیرساخت های مناسب برای توسعه گردشگری، رفته رفته از حریم طبیعت و دامنه های جنگلی آن کاسته و به حریم شهرنشینی در آن افزوده شد. در طول کمتر از یک قرن لطمه های زیادی بر این شاهکار طبیعت وارد آمد که جبران ناپذیر است.
رامسر فردا، نیازمند برنامه ریزی جامع جهت حفظ ذخایر طبیعی، فرهنگی، تاریخی و همکاری بیشتر مردم و سازمانهای مردم نهاد(NGO) است تا همچنان نام آن را در بخشهای مختلف توریسم شهری، روستایی و بر بلندای قلّه رفیع گردشگری پایدار نگه دارند.
در این کتاب سعی شده است با توجه به وجود منابع مُستدل از کتاب ها و منابع مختلف علمی، رامسر و تقریبأ هرچه در اوست با توضیحات جامع شرح داده شوند تا راهنمای مناسبی برای گردشگران، علاقمندان و پژوهشگران باشد و آنها را از مراجعه به منابع غیر مُستدل علمی و بعضأ مطالب غیر صحیح باز دارد. برخی مطالب و عکس های این مجموعه با کمک عبدالله کیوانی، موسی عطوفت شمسی (هِلِر)، مسعود عطوفت شمسی، سعید میرطالبی، محمدحسن کتابتی، علیرضا رضی کاظمی(وب سایت رامسرسیتی)، نظر شمشادی(یدالله حسن نژاد)، میثم تالش کاظمی، اینترنت، آقای مهندس کفاشی، آقای مهندس نحوی و آقای مهندس لاریجانی و سایر افراد علاقمند تهیه شده است. با تمام سعی و کوشش اینجانب با نگرشی علمی و به دور از گمانه زنیهای نادرست و گمراه کننده، اذعان می دارد این کتاب خالی از اشکال نیست،
در صورت تمایل می توانید انتقادات و یا پیشنهادات خود را به آدرس نگارنده ارسال فرمایید.
mwtokasi@yahoo.com تلفن :09366348680
توجه:
در این کتاب جاذبه های گردشگری شهرستان رامسر در سه بخش جلگه ای، کوهپایه ای و کوهستانی مورد توجه قرار گرفته و در بخش ضمائم شماره تلفن مراکز گردشگری، هتل ها، بومگردی ها و غیره لحاظ شده است. این کتاب به بسیاری از سؤالات دانش آموزان، دانشجویان، مهمانان، گردشگران، مهاجرین به رامسر، مدیران غیربومی و آنهائی که آشنایی کمتری با رامسر دارند، پاسخ می دهد و منبع دقیق و مناسبی برای راهنمایان تورگردی در این خطّه سرسبز در حاشیه جنوبی دریای خزر است.
*علاقمندان جهت تهیه این کتاب می توانند از طریق تماس تلفنی با نگارنده
(شماره تلفن: 09366348680) یا به آدرس های ذیل مراجعه حضوری فرمایند.

https://s32.picofile.com/file/8478663384/%D8%B1%D8%A7%D9%85%D8%B3%D8%B1_360.jpg
فروشگاه تهران
خیابان ولعیصر، نبش خیابان دكتر فاطمی، انتشارات بدرقه جاویدان
تلفن: 4-88975581
فروشگاه رامسر
میدان امام، جنب پل، كتابفروشی شمس
تلفن: 55254825-011
سخت سرشناسی یا رامسر پژوهی کدام یک درست تر است!
سخت سر شناسی یا رامسرپژوهی کدام یک درست تر است!
محمد ولی تکاسی mwtokasi@yahoo.com
شهرستان رامسر، یکی از غربی ترین شهرهای استان مازندران است که از سمت شمال به دریای خزر، از سمت شرق به تنکابن، از سمت غرب به چابکسر(استان گیلان) و از سمت جنوب به منطقه قزوین با پوشش انبوهی از درختان جنگلی بازمانده از جنگل های هیرکانی و با کمترین فاصله رشته کوههای البرز با دریای خزر در منطقه تله کابین و کوههای ایلمیلی و مارکوه محدود شده است. فلسفه انتخاب شهر نمونه هدف گردشگري رامسر بواسطه نزديكي كوه و دريا كه جادبه هاي طبيعي و خدمات خاص مورد نياز گردشگران را در خود دارد از مهمترين ويژگي هاي منحصر به فرد اين شهرستان داشتن همزمان معماری شهری به همراه معماری سنّتی و روستایی با جلوه هایی زیبا و کم نظیر از نقاشی طبیعت است. رامسر به «سخت سر» معروف بوده است و در واقع؛ منطقه رامسر را در روزگاران کهن، "گرمه رود" نیز میگفتند و پس از آن تا انقراض قاجارها سخت سر یا سوخته سر مُصطلح بود که یکی از دلایل این نامگذاری، وجود صخرههای آهکی و زمینهای سخت در آن بوده است. در سال 1350 طرح جامع توسعه جهانگردی در ایران بین سازمان برنامه و شرکت خارجی توریست کنسولت به مطالعه همزمان بازارهای موجود، تقاضا برای جهانگردان در کشور، بررسی سیاست ها، منابع، اولویت ها(در استان¬ها) و تسهیلات جهانگردی ایران می پرداخت و طرح جامع تفضیلی جهانگردی تعریف شد(از مهر 1350 تا بهمن 1352). بر اساس طرح جامع جهانگردی کرانه های دریای خزر (مهندس مشاور امکو-داکسیادیس) توسعه شهرستان رامسر بر اساس تعریف همه جانبه مجموعه شهر گردشگری رامسر و جلوگیری از احداث ساختمان های چند طبقه و تقسیم شدن اراضی به قطعات کوچک¬تر آغاز شد ولی در سال های بعد با روی کارآمدن برخی مدیران کم تجربه و درهم ریختن این نظام و صدور مجوزهای ساخت و ساز بدون هدف، به جنبه های طبیعی نظیر جنگل های هیرکانی بازمانده از عصر یخبندان، زیباسازی پلاژها و ساحل دریا، ساخت هتل¬ها و تجهیز امکانات رفاهی و تفریحی جهت جلب گردشگران بیشتر توجه شد در صورتی که از جاذبه های دیگر شهرستان رامسر علاوه بر موارد فوق می¬توان به توریسم سلامت و ساخت بیمارستان منطقه ای، ژئوتوریسم و زمین شناسی، توریسم مذهبی و تاریخی (به دلیل قدمت بیشتر از 2000 ساله منطقه سخت سر و حومه آن ،حکومت سادات مؤیدی و خوانین)، وجود قلعه ها و غارهای تاریخی و غیره اشاره نمود که نیازمند بحث و بررسی های بیشتر کارشناسی است. از طرفی وجود گویش وران با لهجه های متفاوت و همچنین کلمات و اصطلاحات خاص و ویژه منطقه سخت سر(که در مناطق همجوار آن رایج نیستند)، دست دانش پژوهان را در حوزه ادبیات شفاهی و مکتوب باز گذاشته است. با انجام فرهنگ سازی پذیرش گردشگران در بین مردم و واگذاری صنعت گردشگری به بخش خصوصی و به جهت هدفمندنمودن نتایج کار محقّقین و دانش پژوهان در مورد رامسر و هر چه در اوست چند مورد ذیل پیشنهاد می گردد تا در هم اندیشی¬های سالانه انجمن اهل قلم، دست اندرکاران نشریه ارزشمند سَمَن رام سر و یا مجامع علمی و فرهنگی دانشگاهی مورد بحث و تبادل نظر قرار گیرد :
1- بر اساس نظرات کارشناسان چند شرکت مشاوره ای، توسعه شهرستان رامسر از سال 1310 لغایت تاکنون به شکل فعلی و امروزی طرّاحی و اجرا شده است در حالی که قدمت این منطقه از ساحل خزر به چندین قرن می رسد و اطلاعات موجود از سابقه تاریخی منطقه سخت سر خیلی کمتر از حد نیاز می باشد لذا شایسته است از کلمه "سخت¬سر شناسی" به جای "رامسرپژوهی" در عناوین موضوعی تحقیق استفاده بیشتری شود.
2- وجود دانش پژوهان و محقّقین رامسری در اقصی نقاط کشور و جهان در رشته های مختلف علمی و علاقمندی برخی از افراد به موضوع پژوهش محوری و به جهت پیشگیری از تحقیقات گُسسته و یا موازی در مورد شهرستان رامسر، اهمیّت انجام یک جلسه هم اندیشی بین علاقمندان و فرهیختگان به کمک اصحاب رسانه با "موضوع سخت سرشناسی" را دوچندان می کند.
3- استفاده از نیروی جوانان تحصیلکرده و جزء نگر در همه جای میهن بیان شده ولی کمتر در مرحله اجرا به آن توجه می¬گردد. شایسته است از این نیروی فعّال و ارزشمند آینده ساز برای انجام کارهای تحقیقاتی علمی و پژوهش های میدانی جهت اخذء مدارک دانشگاهی خود استفاده بیشتری شود.
4- پیشنهاد می¬گردد جهت به بارنشستن نهال هم اندیشی¬ها و استفاده از خِرَد جمعی، بخشی در یکی از انجمن های مردم نهاد شهرستان رامسر نظیر "انجمن دوستداران میراث فرهنگی رامسر" و یا در "خانه سَمَن رامسر" افتتاح شود تا با همکاری با مراجع آکادمیک و دانشگاهی تحقیقات انجام شده لغایت تاکنون در ابتدا جمع آوری و سپس موضوعات تحقیق جمع بندی شوند و مسیر تحقیقات در این زمینه تعریف و مشخص شود تا چراغ راه آیندگان گردد.
محمد ولی تکاسی 28 آبان ماه 1395

"رامسر شهری آرمیده میان جنگل سبز و دریای آبی است پاسش بداریم و در حفظ آن کوشا باشیم"