چند زبانزد گیلکی رامسری(شماره 42)
1- دَس دسته شورَنِه وَگردَنه صورت شورَنِه
دست، دست را می شوید و سپس صورت را می شوید.
کنایه: ترتیب انجام کارها، آسیاب به نوبت.
2- بیشی هوا بِِیِه زِمین، می حرف دوتَه وَنِکَنِه.
هوا بروی ، زمین بیایی حرف من دو تا نمی شود. مرغ یک پا دارد.
کنایه:روی حرف خود بودن. یک دنده گی.
3-همیشیک وی اُسوره وی دُسمال گوشه سَر دابوس نیَه.
همیشه اشک هایش گوشه روسری اَش بسته شده.
کنایه: زودرنج. عدم تحمّل مشکلات روحی و جسمی.
4- پوچایَه خا پُلا نَدَنِه.
به گربه هم غذا نمی دهد.
کنایه: ناخن خشک، آدم خسیس.
5- وِرَرِه(وی=وِرِه) گِرزه گی آهین سَرِه
برایش مدفوع موش به اندازه آهن ارزشمند است.
کنایه: ارزش بیش از اندازه گذاشتن فرد برای مال دنیا.
6- وی دُمِ بُخواردِه. وِپیته.وی دوک وَلا با.
به پَرِ قَبایش برخورد. کج و مُعوَج شد. دوکش کج شد: یعنی ناراحت شد.
کنایه: از حرف یا سخن دیگران رنجیدن.
7- اَزِّه، توک به توک بِمَه.
انگار دوز به دوز آمد.
کنایه: اندازه و میزان دقیق بود.
8- سگِ کُتکا بون اِیَموجَنِن عُروسه، عَروس بون!
سگ را از بچگی و عروس را از اول زمان عروسی تربیت می کنند.
کنایه: هر آموختنی زمان خاص خودش را دارد.
9- خوشتِه دَسِ بابُرده شالِ کین پَس گرما کُنَه!
دستش را به پشت شغال برد تا گرم شود.
کنایه: کار بیهوده کردن. آب در هاون کوبیدن.
10- کِرک اگر کارگر بی، تَلا کینِ شِلار دابا.
مرغ اگر اهل کار بود . خروس دارای شلوار بود(وقت و بی وقت نمی پرید).
کنایه: خانه داربودن و مراقب زندگی بودن زن.
*تعدادی از زبانزدهای گیلکی رامسری به صورت کنایه از کلمات مس گرها(سفیدگرها)که به زبان پر رمز و راز"سِلَری" نامیده می شود اقتباس شده و در محاورات روزانه مردم منطقه رامسر و حومه وارد شده است.