دعوای خاله اشکول و کلاچ بی عقل (دعوای خاله سنجاب و کلاغ بی عقل)
روزی کلاغ و یک سنجاب بر سر گردویی دعوا می کنند. سرانجام بعد از بحث و مشاجره فراوان با هم قرار می گذارند هرکدام زودتر به لانه اشان رسیدند گردو مال او باشد. در این میان مردی گرسنه از آن حوالی می گذشت.منتظر ماند تا سنجاب و کلاغ دور شده و به طرف لانه های خود بروند. با رفتن آنها خم شد و گردو را برداشت و گفت:
سگه سگ بگیره سائل راه دکنه
یعنی اگر سگی با سگ دیگر دعوا کند فرد رهگذر (یا گدا) می تواند از معرکه جان سالم به در ببرد و کار خود را بکند.

+ نوشته شده در شنبه ۱۳۸۹/۰۷/۲۴ ساعت 10:37 توسط محمد ولی تکاسی
|
"رامسر شهری آرمیده میان جنگل سبز و دریای آبی است پاسش بداریم و در حفظ آن کوشا باشیم"